سوره ناس برای یادگیری کودکان

تدریس سوره های فلق و ناس سوره های فلق و ناس درباره دو موضوع اخلاقی: حسادت و پناه بردن به خدا از شر شیطان اشاره می کند. برای ایجاد انگیزه می توان داستانهای مرتبط درباره حسادت را در کلاس بیان کرد. داستان لاکپشت و پدربزرگ که از داستان های انتشارات می باشد یکی از بهترین داستانهاست. لباس پلیس برای بچه ها می تواند منبعی از سرگرمی و بازی مفید باشد . درباره شیطان نیازی نیست در کلاس ایجاد وحشت و ترس کنیم مخصوصاً با توجه به نقاشی کتاب ولی بهتر است بچه ها را به پناه بردن به خدا از شر شیطان دعوت کنیم.رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: چرا مردم خود را با این دو سوره تعویذ نمی نمایند برای تعویذ بهتر از این سوره ها یافت نمی شود.

سوره ناس برای یادگیری کودکان

وقتی صدا بلند بود گروه اول یک آیه از سوره فلق میخوانند وقتی صدا کوچک بود گروه بعدی این دیگر را در مواردی هم هر دو بطری ها را تکون داده و دو گروه با هم می خوانند یک جور رقابت بین دو گروه ایجاد میشود که باعث میشود بچه ها به راحتی سوره را بخوانند.در کتاب شریف کافی به نقل از امام الحسن علیه السلام آمده است حضرت فرمود : اگر کسی در ایام کودکی خود را هر شب متعهد بداند که سوره های فلق و ناس هر یک را سه بار و توحید را صد بار و اگر توانایی ندارد 50 با تلاوت کند خداوند بزرگ او را از شر ناراحتی گرفتاری تشنگی و …. که دامنگیر کودکان می شود در امان می دارد و آثار و برکات معوذتین تعویذ کردن و خود را در پناه خدا قرار دادن است. مقدمه :  در ابتدا داستـانی تعــریف می کنیم تا کودکان آمادگــی لازم را جهــت آموزش سوره ناس پیدا کنند.

توی داستان ما یه پسر بود که اسمش سعید بود. سعید روی پله حیاط خونشون نشسته بود و به توپ قشنگی که پدرش براش خریده بود نگاه می کــرد ناگهان یکی تو دلش پچ پچ کرد و گفت : سعید برو توپ بردار بزن به شیشه اتاق تا شیشـه بشکنــه و با صدای شکستن شیشه همه رو بیدار کن ، آنوقت می تونی با برادرت بازی کنی . سعیـــد گفت : بهتــــره همینکار رو انجام بدهم ، خوب فکریه ! همینکه می خواست توپ رو برداره یکدفعه پرتش می کنه روی زمین ! یاد حرف خانم مربی می افته که توی مهد قرآن گفته بود ، بچه ها هر موقع (( شیطون زشت و ناقلا )) اومد تو دلتون قلـقلـکتـون داد و خواست که شما کارهای بد انجام بدین سوره ناس رو بخونید تا اون شیطــونه از شمـا دور دور بشه سعید شروع کرد به خوندن سوره ناس و مامان صداش کرد سعیــد پســرم ؛

بیــا بـرادرت بیــدار شــد، عصــرونه بخــورید و می تونـید با هم بــازی کنید . سعید خیلی خوشحــال شد که گــول شیطـــون رو نخورده بود و خدا را شکر کرد . کارها را با نام خدا آغاز کنیم .از شرو بدی وسوسه های شیطون به خداوند پناه می بریم . خرید لباس بسیجی ارزان میتواند از نظر ایمنی و راحتی قابل قبول باشد  .قرآن آموزان عزیز قادر به گفتن معانی کلمات زیر می باشند . قل : بگو ، ناس : مردم ، الله : خداوند ، ملک : فرشتگان ، وسواس : وسوسه ها ، خناس : شیطان ، صدور : سینه ها بعد از وارد شدن به کلاس تصمیم گرفتم که در ابتدا از بچه ها سیوال کنم ، که آیا می دانید صدقــــــه دادن یعنی چه ؟ کلاس را شروع می کنم با این کار متوجه میشوم چه تعــداد از بچه هــــای کلاس با کــلمه صدقـــه و همچنین مطالب صدقه دادن آشنا هستند.

سپس شروع می کنم به گفتن داستانی از پیامبـــــــر (ص) در ارتباط با صدقه دادن ( البته به زبان کودک و با هیجان تا توجه نوگلان عزیز جلب شود ) بعد از اینکه ذهن بچه ها آماده شد ، همگی وارد اتاق سمعی بصری شده و مربی قبل از گذاشتن فیلم ، صوتـــی از آیات قرآن که توسط کودکی خوانده شده و با صدای دلنشینی به گوش می رسد برای بچه ها پخـــــش کرده و سپس مربیCD داستان مربوط به انفـــاق را گذاشتــه که مذمــون آن به ایــن صـورت است : روزی پیامبـــر با اصحابــش نشستـه بودند و یک مرد یهود از آنجا می گذشــت و به پیامبـــر گفــت : ســـام علیک و پیامبر در جوابش فرمودند : علیک ، اصحــاب ناراحت شدنــد و از این بی احترامی مرد یهود عصبانی شدند ، پیامبر فرمودند من نیز مانند خودش جواب دادم اما ایــــن مــرد به وسیلــــــه یک مار کشته خواهد شد .

ساعتی بعد مرد یهود برگشت پیامبر به او گفت : امروز چه کــاری انجـــــام داده ای ؟ مرد یهود بعد از اینکه چوب های خشکی راکه جمع کرده بود به زمیــن انــداخت و درمیــان آن چوبها مار مرده ای بود گفت : یک نکه نان داشتنم مرد فقیری را دیدم ، نانــــم را به آن دادم پیامبـــــــر فرمودند اینست نتیجه انفاق و صدقه دادن تو ، با این کار از مرگ نجات یافتی در این هنگام مرد یهود با گفتن شهادتین مسلمان شد بگو که ای خدایا / پناه من تو هستی / تویی که راه خود را / به روی من نبستی / پروردگار انسان / ای خدای مهربان / پناه می آرم به تو / از حمله های شیطان توی داستان ما یه پسر بود که اسمش سعید بود. سعید روی پله حیاط خونشون نشسته بود و به توپ قشنگی که پدرش براش خریده بود نگاه می کــرد ناگهان یکی تو دلش پچ پچ کرد و گفت .

سعید برو توپ بردار بزن به شیشه اتاق تا شیشـه بشکنــه و با صدای شکستن شیشه همه رو بیدار کن ، آنوقت می تونی با برادرت بازی کنی . سعیـــد گفت : بهتــــره همینکار رو انجام بدهم ، خوب فکریه ! لباس پلیس راه با رنگ ها و علامت های ویژه، امنیت و حفظ نظم در جاده ها را نمایان می سازد . یاد حرف خانم مربی می افته که توی مهد قرآن گفته بود ، بچه ها هر موقع (( شیطون زشت و ناقلا )) اومد تو دلتون قلـقلـکتـون داد و خواست که شما کارهای بد انجام بدین سوره ناس رو بخونید تا اون شیطــونه از شمـا دور دور بشه سعید شروع کرد به خوندن سوره ناس و مامان صداش کرد سعیــد پســرم ؛ بیــا بـرادرت بیــدار شــد، عصــرونه بخــورید و می تونـید با هم بــازی کنید . سعید خیلی خوشحــال شد که گــول شیطـــون رو نخورده بود و خدا را شکر کرد .